- تکان خوردن
جنبیدن، لرزیدن
معنی تکان خوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- تکان خوردن (مَ)
از جای برجستن و جنبیدن و لرزش گرفتن و مضطرب شدن. (ناظم الاطباء) ، سخت ترسیدن. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) ، در اصطلاح بنایان نشست کردن بنایی به علت سست شدن پی او. (یادداشت ایضاً)
- تکان خوردن
حرکت کردن جنبیدن
- تکان خوردن
جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن
- تکان خوردن
اهتزازٌ
- تکان خوردن
Squirming
- تکان خوردن
se tortiller
- تکان خوردن
извивающийся
- تکان خوردن
sich winden
- تکان خوردن
корчитися
- تکان خوردن
wić się
- تکان خوردن
蠕动的
- تکان خوردن
contorcer-se
- تکان خوردن
contorcere
- تکان خوردن
kronkelen
- تکان خوردن
retorcerse
- تکان خوردن
ดิ้นรน
- تکان خوردن
تڑپنا
- تکان خوردن
কঁকানো
- تکان خوردن
kujikunyata
- تکان خوردن
kıvrılma
- تکان خوردن
몸을 흔들다
- تکان خوردن
מתפתל
- تکان خوردن
कसम खाना
- تکان خوردن
menggeliat
- تکان خوردن
身をよじる
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
خوردن نان اکل خبز، غذاخوردن طعام خوردن: پس خوان سالاران بیامدند و خوان بنهادندونان بخوردند، ارتزاق کردن: دو برادر بودندیکی خدمت سلطان کردی ودیگری بسعی بازوان نان خوردی
سیلی خوردن کشیده خوردن: (همچو دزدان بکنب بسته ای آونگ دراز دزدنی چوب خورد کاج خورد مسخره نی) (سوزنی در لغز طبل)
سیلی خوردن کشیده خوردن: (همچو دزدان بکنب بسته ای آونگ دراز دزدنی چوب خورد کاج خورد مسخره نی) (سوزنی در لغز طبل)
تیر خوردن: (وه چه طبع است که دادست خدادست ترا هر که یک تیر ترا خورد کمانرا هم خورد)، (قاسم مشهدی)
